تابستان 1387 - چند حرف زندگی
بسم الله الرحمن الرحیم...
در دلم شوق وصال تو چه غوغا کرده
دیده را اشک فراقت همه دریا کرده
آنکه چشم از همه اغیار به لطفت بر بست
چشم بر طلعت نورانی تو واکرده
بر دل آل نبی آنچه غم آمد هموار
همه بر قلب تو ای مونس جان جا کرده
با دل غمزده ات, کرده شرار اندوه
آنچه آتش به در خانه ای زهرا کرده
خبری نیست مرا از تو وکویت, افسوس
حبذا آنکه سر کوی تو مأوا کرده
سخت بر منتظرانت گذرد گر شنوند
که خدا امر تو موکول به فردا کرده
ملتجی سر به هوا نیست ولی حیران است
شوق دیدار تواش واله وشیدا کرده
منتظران ظهور
از من داری و آنقدر مشتاق تر از من چشم براه تو بوده و هستن که شرم می کنم خود را از شمار منتظرانت بدانم اما پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آیی
دلتنگیهای خودم رو برای چه کسی زمزمه کنم و آرامش را در طلوع کدامین شهر بیابم و به چه بهانه ای غرور نفسهایم را بشکنم کاش تو بیایی ای بهترین یا مهدی ادرکنی
بوی عطر یاس دارد جمعه ها وعده دیدار دارد جمعه ها جمعه ها بر عاشقان آدینه است وعده گاه عاشقان آدینه است جمعه ها دل یاد دلبر می کند نغمه یا بن الحسن سر میکند